جدول جو
جدول جو

معنی قره باشلو - جستجوی لغت در جدول جو

قره باشلو
(قَ رَ)
یکی از دهستانهای بخش چاپشلو از شهرستان دره گز در جنوب باختری دره گز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری محصولات آن غلات، بنشن، باغات انگور و انواع میوه جات. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی است. این دهستان از 27 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و مجموع نفوس آن در حدود 6047 تن است مرکز آن چاپشلو که مرکز بخش نیز در آن قصبه است. از قراء مهم آن قریۀ داغدار 389 تن جمعیت دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ رَ بَ)
دهی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 38500 گزی شمال خاوری کلیبر و 38500 گزی شوسۀ اهر کلیبر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی معتدل مایل به گرمی مالاریایی است. سکنۀ آن 32 تن. آب آن از چشمه و محصولات آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش بافی و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. محل قشلاق ایل چیپانلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
دهی از دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 25 هزارگزی جنوب باختری اردبیل و 20 هزارگزی شوسۀ خلخال به اردبیل. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 72 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ یَ)
دهی از دهستان نازلو از بخش حومه شهرستان ارومیه واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری ارومیه و 7500 گزی خاور شوسۀ ارومیه به سلماس. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 507 تن. آب آن از نازلوچای و محصول آن غلات، چغندر، کشمش، توتون، حبوبات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
ایل قره باخیلو، یکی از تیره های ایل نفر از ایلات خمسۀ فارس است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ وِ رَ)
دهی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 38500 گزی شمال خاوری کلیبر و 38500 گزی شوسۀ اهر به کلیبر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مایل به گرمی مالاریایی است. سکنۀ آن 67 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری، و صنایع دستی زنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ کَ پَ نَ)
دهی جزء دهستان آغمیون بخش مرکزی شهرستان سراب واقع در 23 هزارگزی شمال خاوری سراب و 11 هزارگزی شوسۀ سراب به اردبیل. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 196 تن. آب آن از نهر و چاه و محصول آن غلات و حبوبات و محصول دامی. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ قُ)
دهی جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد واقع در 13500 گزی جنوب آغ کند و 7500 گزی شوسۀ میانه به زنجان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مایل به گرمی مالاریایی است. سکنۀ آن 88 تن. آب آن از دو رشته چشمه و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
دهی از دهستان حومه بخش بندرترکمن شهرستان گرگان واقع در 9000 گزی خاور بندرترکمن و 1000 گزی شمال شوسۀ بندرترکمن به گرگان. موقع جغرافیایی آن دشت و معتدل و هوای آن مرطوب مالاریایی است. سکنۀ آن 1700 تن. آب آن از چشمۀ آق امام و محصول آن غلات، پنبه، صیفی، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن قالیچه و گلیم است. راه فرعی به شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
دهی جزء دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع در 26 هزارگزی خاور اصلاندوز در مسیر شوسۀ بیله سوار به اصلاندوز. موقع جغرافیایی آن جلگه و گرمسیر است. سکنۀ آن 107 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات میباشد. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ خِ ضِ)
دهی جزء دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان خیاو، واقع در 57 هزارگزی شمال خاوری خیاو و10 هزارگزی شوسۀ گرمی به اردبیل. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 102 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قُ غِ)
قره باشلو. دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بجنورد که در 12 هزارگزی جنوب باختری بجنورد سر راه شوسۀ عمومی بجنورد به اسفراین واقع است. محلی جلگه ومعتدل است. سکنۀ آن 394 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا